تهیه و تنظیم ـ عباس کرم الهی
عکس ـ مرتضی ایمانی اصل
در بیستمین شب از محرم الحرام1444 هجری قمری که مصادف است با «دفن بدن جون در کربلا» ، مراسم عزاداری با سخنرانی امام جمعه ی شهرستان شوش در شهرک دانیال(ع) برگزار شد .
به گزارش شوش نیوز ؛ ساعت 22 چهارشنبه 26 مردادماه 1401 همزمان با سی دومین سالروز ورود اولین گروه از آزادگان سرافراز به میهن اسلامی که مصادف است با بیستمین شب محرم الحرام 1443 هجری قمری و « دفن بدن جون در سرزمین کربلا» مراسم عزاداری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) با سخنرانی حجت الاسلام شیخ مهدی علیزاده اصل امام جمعه ی شهرستان شوش و مداحی حاج ناصر پیوست مدیر مجمع اهل بیت(ع) در منزل دکتر مهدی عارف برگزار شد .
امام جمعه ی شهرستان شوش ضمن عرض تسلیت ایام سوگواری دومین دهه ی محرم به عاشقان حسینی و عرض تبریک به مناسبت سی و دومین سالروز ورود اولین گروه از آزادگان این اسوه های صبر و استقامت به میهن اسلامی ؛ ابتدا به دفن پیکر پاک و مطهر جون در کربلا اشاره کرد و گفت : بعد از ده روز از واقعه ی عاشورا جمعى از بنى اسد ، بدن شریفِ «جون غلام ابوذر غفارى» را پیدا کردند در حالى که صورتش نورانى و بدنش معطر بود و سپس او را دفن کردند . جون کسى بود که امیرالمؤمنین (ع) او را به ۱۵۰ دینار خرید و به ابوذر بخشید. هنگامى که ابوذر را به ربذه تبعید کردند این غلام براى کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت ابوذر ، به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیرالمؤمنین (ع) بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام حسن مجتبى (ع) و سپس به خدمت امام حسین (ع) رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد.
وی افزود : هنگامى که جنگ در روز عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسین (ع) آمد و براى میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست. حضرت فرمودند: «در این سفر به امید عافیت و سلامتى همراه ما بود! اکنون خویشتن را به خاطرما مبتلا مساز.»جون خود را بر قدمهاى مبارک امام حسین (ع) انداخت و بوسید و گفت: « اى پسرسول خدا، هنگامى که شما در راحتى و آسایش بودید من کاسه لیس شما بودم، و حال که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنیم؟» جون با خود فکر کرد: من کجا و این خاندان کجا؟! لذا عرضه داشت: « آقاى من، بوى من بد است و شرافت خانوادگى هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است. یا اباعبدالله، لطف فرموده مرا بهشتى نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگى بهدست آورم و رو سفید شوم. نه آقاى من، از شما جدا نمىشود تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد.» جون مىگفت و گریه مىکرد به حدى که امام حسین (ع) گریستند و اجازه دادند.
حجت الاسلام شیخ مهدی علیزاده در پایان بخش اول سخنان خود اظهار داشت : با آن که جون پیر مردى ۹۰ ساله بود، ولى بچهها در حرم با او انس فراوانى داشتند. او به کنار خیمهها براى خداحافظى و طلب حلالیت آمد، که صداى گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هر یک را به زبانى ساکت کرد و به خیمهها فرستاد و مانند شیرى غضبناک روى به آن قوم ناپاک کرد. او جنگ نمایانى کرد، تا آن که اطراف او را گرفتند و زخمهاى فراوانى به او وارد کردند. هنگامى که روى زمین افتاد، امام حسین (ع) سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست، و دست مبارک بر سر و صورت جون کشید و فرمود: «اللهم بیض وجهه و طیب ریحه و احشره مع محمد و آل محمد (ص)» /// بارالها رویش را سفید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت (ع) محشورش نما.»از برکت دعاى حضرت روى غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوى عطر از وى به مشام رسید. چنانکه وقتى بدن او را بعد از ده روز پیدا کردند صورتش منور و بویش معطر بود.
امام جمعه ی شهرستان شوش در بخش دوم سخنان خود به عصر روز دهم محرم 61 هجری قمری اشاره کرد و گفت : عصر روز دهم محرم لشکر یزید بعد از اینکه امام حسین(ع) را به شهادت رساند به دستور فرماندهان خود به غارت و آتش زدن خیمهها و آزار و اذیت خاندان نبوت پرداختند، آن نامردمان به سوی خیمههای حرم امام حسین(ع) روی آوردند و اثاث و البسه و شتران را به یغما بردند. دختران رسول خدا (ص) و حریم او از خیمهها بیرون آمده و میگریستند و در فراق حامیان و عزیزان خود شیون و زاری می کردند. بعد از این اهلبیت را با سر و پای برهنه و لباس به یغما رفته به اسیری گرفتند و آن بزرگواران به سپاه دشمن میگفتند که ما را بر کشته حسین (ع) بگذرانید، چون اهلبیت(ع) نگاهشان به کشتهها افتاد فریاد کشیدند و بر صورت خود زدند. و همان عصر عاشورا بود که عمر سعد، سر مبارک امام حسین(ع) را با خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم ازدی نزد عبیداله بن زیاد به کوفه فرستاد و سرهای یاران و خاندان او را جمع کرده و 72 سر بود و به همراهی شمر بن ذیالجوشن و قیس بن اشعث به کوفه فرستاد.
وی افزود : سپس کشتههای خودشان را پیدا کرده دفن نمودند ولی جنازه بیسر و زیر پای اسبان لگدکوب شده امام حسین(ع) و یارانش تا روز دوازدهم محرم عریان در بیابان کربلا بود تا اینکه توسط قبیله بنیاسد و به راهنمائی امام سجاد(ع) دفن شدند. شب یازدهم محرم را گویا اسرای اهلبیت (ع) درخیمه ای نیمسوخته سپری کردند در این رابطه در مقاتل چیزی از احوال اهلبیت (ع) نقل نشده ولی میتوان تصور کرد چه شب سختی را بعد از یک روز پر سوز و از دست دادن عزیزان و غارت اموال و اسارت و سوختن خیمهها و اهانتها داشتهاند. عمر سعد ملعون در روز 11 محرم دستور کوچ از کربلا به سوی کوفه را میدهد و زنان و حرم امام حسین(ع) را بر شتران بیجهاز سوار کرده و چون اسیران کفار در سختترین مصائب کوچ میدهند. در هنگام حرکت از کربلا عمر سعد دستور داد که اسرا را از قتلگاه عبور دهند. روز 12 محرم اسرا را وارد شهر کوفه کردند، گویا شب دوازدهم را اسرا در پشت دروازههای کوفه و بیرون شهر سپری کرده باشند در اثر تبلیغات عبیدالله بن زیاد علیه امام حسین (ع) و خارجی معرفی کردن آن حضرت مردم کوفه از این پیروزی خوشحال میشوند و جهت دیدن اسرا به کوچهها و محلهها روانه میشوند و با دیدن اسرا شادی میکنند. ولی با خطابههایی که امام سجاد(ع) و خانم زینب(س) و سایراسرا ایراد میکنند و خودشان را به کوفیان و مردم میشناسانند و به حق بودن قیام امام حسین(ع) اذعان میکنند شادی کوفیان را به عزا تبدیل کردند. در طول مدتی که در کوفه و در میان مردم به عنوان اسیر جنگی حرکت میکردند سرها بالای نیزه بود و اسرا در کجاوههایی جا داده شده بودند و آنان که خیال میکردند اسرا از خارجیان هستند و بر خلیفه یزید عاصی شدهاند، جسارت و اهانت میکردند، عدهای هم از نسب اسرا سوال میکردند با این وضع وارد دارالاماره و مجلس عبیدالله بن زیاد که حاکم کوفه و باعث اصلی شهادت امام حسین(ع) بود می شوند، این ملعون جلوی چشم اسرا و مردم با چوبدستی به سر مبارک میزد و خود را پیروز میدان قلمداد میکرد و کشته شدن امام حسین(ع) را خواست خدا قلمداد مینمود. ولی با جوابهای که از جانب خانم زینب(س) و امام سجاد(ع) میشنید بیشتر رسوا میشد.
امام جمعه ی شهرستان شوش در بخش پایانی سخنان خود به روضه ی اهل بیت امام حسین(ع) اشاره کرد و یادآورشد : واقعه دلخراشی که برای اسرا اتفاق افتاد این بود که با وجود خواست آن بزرگواران مبنی بر ورود به شهر از جای خلوت و بطور جداگانه از سرهای مبارک، ولی شمر ملعون دستور داد سرها جلوی کاروان اسرا و از دروازه شهر که جمعیت انبوهی تجمع کرده بودند وارد کنند، و مردم غافل شام که از حقیقت ماجرا بیخبر بودند با مشاهده کاروان شادی و هلهله میکردند و بر سرها اهانت می کردند. سفر شام برای اهلبیت(ع) امام حسین(ع) بسیار تلخ و مصیبتهای دوران اسارت در این دیار، برایشان از سختترین مصیبتها بوده است. وقتی از امام سجاد(ع) پرسیدند در سفر کربلا، سختترین مصیبتهای شما کجا بود، سه بار فرمودند: «الشام، الشام، الشام».در شام نیز اسرای آل محمد(ص) را در حالی که به ریسمان بسته شده بودند، به مجلس یزید وارد کردند، وقتی بدان حال در پیش روی یزید ایستادند، سر امام(ع) را در برابر یزید میگذارند و این صحنه از سوزناکترین صحنههایی است که برای امام سجاد(ع) و خانم زینب اتفاق میافتد، چرا که یزید ملعون بر سر امام(ع) توهین کرده و شماتت میکند و با قرائت اشعاری خود را پیروز میدان میداند و به مردم اجازه حضور میدهد و در آن مجلس به لبهای مقدس امام(ع) جلوی چشم اسرا خیزران میزند.
در ادامه حاج ناصر پیوست مداح اهل بیت عصمت و طهارت با ذکر مصیبت و نوحه خوانی حاضرین در جلسه را در غم و اندوه فرو برد .
شایان ذکر است این مراسم فردا شب نیز برگزار خواهد شد .