تهیه و تنظیم ـ عباس کرم الهی
به همت کانون مقاومت بسیج فرهنگیان ، دوره ی آموزش آشنایی با علوم و معارف دفاع مقدس ، ویژه ی شهید شاخص فرهنگی حبیب شریفی راد ، ساعت 10 صبح روز پنجشنبه 19 بهمن ماه 1396 در سالن امور تربیتی برگزار شد .
به گزارش شوش نیوز ؛ سرهنگ کریم بابایی فرماندهی ناحیه ی سپاه شهرستان شوش ، ضمن قدردانی از بانیان برگزاری دوره و عرض تبریک به مناسبت سی و نهمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی و عرض تسلیت به مناسبت ایام فاطمیه ، به علوم و دایرة المعارف هشت سال دفاع مقدس اشاره کرد و گفت : جمهوری اسلامی با حمایت و پشتیبانیهای مردمی، دفاعی ۸ ساله را اداره کرد و در تاریخ ایران به دستاورد بیسابقهای نائل شد که بازگرداندن امنیت به مرزهای کشور در برابر تجاوزی سنگین و طولانی بود، چیزی که در تاریخ ۲۰۰ ساله ی اخیر سابقه نداشه است ، اما تا رسیدن به پیروزی ما در طول این هشت سال فراز و نشیت هایی داشتیم که در ادامه عرایضم به آن ها می پردازم .
وی در ادامه مقطع اول دفاع مقدس که به خیانت های بنی صدر ربط داشت اشاره کرد و اظهار داشت : و خاطر نشان نمود : با پیروزی انقلاب اسلامی، اختلافات ایران و عراق شدت گرفت. بحرانی که در گذشته توسط دو ابرقدرت وقت مهار میشد، به بحرانی تبدیل شد که یک طرف آن کشور انقلابی و اسلامی ایران و طرف دیگر دو قطب جهانی قرار گرفته بودند. به عبارت دیگر، انگیزه ی آغازگران جنگ علیه ایران، ترکیبی از دو انگیزه منطقهای و جهانی بود. دنیای تقسیم شده به بلوکهای شرق و غرب و منطق حاکم بر روابط و مناسبات نظام دوقطبی، هرگونه انقلابی با ماهیت دینی و اسلامی را خلاف منافع خود ارزیابی میکرد. در نتیجه، اجازه تولد قطب مستقلی را - که نطفه آن با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بسته شده بود - نمیداد. از سوی دیگر، اسرائیل و کشورهای مرتجع عرب به دلیل عدم مشروعیت مردمی، از پیروزی انقلاب اسلامی احساس نگرانی کرده و از تأثیر آن در مسلمانان منطقه هراسان بودند. در نتیجه، اجازه تولد قطب مستقلی که نطفه ی آن با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بسته شده بود را نمیداد.
سرهنگ بابایی در تکمیل مقطع اول جنگ اظهار داشت : از سوی دیگر، اسرائیل و کشورهای مرتجع عرب به دلیل عدم مشروعیت مردمی، از پیروزی انقلاب اسلامی احساس نگرانی کرده و از تأثیر آن در مسلمانان منطقه هراسان بودند. این تحرکات، اگرچه در سال 1358 ضعیف بود؛ لیکن با آغاز سال 1359 با بروز حوادث مهمی چون قطع رابطه آمریکا با ایران، حمله ناموفق آمریکا در طبس و نیز دستگیری و اعدام آیتالله محمدباقر صدر شدت یافت. البته تجاوزات مرزی عراق در شش ماهه اول سال 1359 روند یکسانی نداشت، بلکه از زمان قطع رابطه امریکا با ایران تا آستانه کودتای نوژه روبه شدت گذاشت؛ در تیرماه 59، با فرارسیدن زمان اجرای کودتا و در هماهنگی با کودتاچیان، از شدت اقدامات مرزی عراق کاسته شد اما پس از کشف کودتا مجدداً در مردادماه این تحرکات روند صعودی یافت. تجاوزات عراق در شهریور ماه فوقالعاده تشدید شد و طی سهدهه اول، دوم و سوم شهریورماه روند تصاعدی بهخود گرفت. بدین گونه که در شهریور 1359 جنگ سرد عراق علیه ایران به جنگ گرم تبدیل شد و در 16/6/1359 منطقه خان لیلی به تصرف ارتش عراق درآمد. چند روز بعد، منطقه میمک و پس از آن، پاسگاههای رشیدیه، چیلات، بیات و نیز ارتفاع گیسکه به اشغال ارتش عراق درآمد.
فرماندهی ناحیه ی مقاومت بسیج شهرستان شوش افزود : به موازات عملیات منظم ارتش عراق در سرتاسر نقاط مرزی، دشمن به اقدامات دیگری از جمله توزیع سلاح بین عشایر خوزستان و عناصر ضدانقلاب در سراسر مرز دست زد. این اقدام تا حدی گسترده بود که در برخی شهرهای مرزی، از جمله در مناطق کردنشین، خرید و فروش سلاح کاری عادی شده بود و بعضاً بازار گرمی داشت. همچنین، عملیاتهای نامنظم که عموماً با حمایت عراق و گاهی به دست نیروهای عراقی انجام میشد، وضعیت استانهای مرزی را ناآرام کرده بود و تلفات فراوانی را از مردم و نیروهای نظامی و انتظامی میگرفت. مینگذاری در جادهها، بمبگذاری در معابر عمومی و مراکز اقتصادی، کمین به ستونهای نظامی و خودروهای عمومی و شبیخون به مراکز مختلف، از جمله این اقدامات بود.
سرهنگ کریم بابایی در ادامه به مقطع دوم جنگ یعنی زمینهسازی هجوم دشمن بعثی با حمایت استکبار جهانی و 34 کشور بلوک غرب و شرق و همکاری های بنی صدر اشاره کرد: پس از پیروزی انقلاب اسلامی، انفعال سیاست خارجی و کاهش توان دفاعی کشور، تأثیر زیادی در تصمیم عراق برای حمله به ایران داشت. بدیهی است «بنیصدر» به عنوان رئیسجمهور و فرماندهی کل قوا، میتوانست نقش تأثیرگذاری در پیشگیری از تهاجم عراق ایفا کند. بر این اساس از جمله مسائل حائز اهمیت در مطالعات جنگ ایران و عراق، مسئلهی عملکرد دولت بنیصدر در رفتار با عراق است. واقعیت این است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، افزون بر ناکارآمدی سیاست خارجی، کاهش توان دفاعی کشور نقش بسیاری در از میان رفتن «قدرت بازدارندگی ایران» و تصمیمگیری عراق برای تجاوز به ایران داشت. دولت موقت در چارچوب سیاست عدمتعهد، سفارش ۱۲ میلیارد دلاری جنگافزار، قرارداد فروش ۸۰ جنگندهی آمریکایی اف۱۴، را لغو کرد. در این میان، گروههای سیاسی شعار انحلال ارتش را سر میدادند که با درایت و هوشمندی امام خمینی (ره) خنثی شد. در عین حال ارتش با مشکلات اساسی که بسیاری از آنها ریشه در «ساختار»، «هویت»، «آموزش» و «فرماندهی و کنترل» داشت، برای انتقال از ارتشی طاغوتی به ارتشی اسلامی دستوپنجه نرم میکرد. مدت خدمت نظاموظیفه به نصف کاهش یافت و به حدود ۴۰ تا ۶۰ درصد نیروی انسانی ارتش اجازهی ترک نیروهای مسلح داده شد. بودجهی ارتش هم کمتر از نصف شد. نهاد تازه تأسیس سپاه پاسدران نیز درگیر مأموریتهای امنیتی در داخل کشور بود. نیروی بسیج که با فرمان امام خمینی (ره) در تاریخ ۶ آذر ۱۳۵۸ تشکیل شد، به دلیل موانع موجود، فاقد هویت نظامی بود.
وی افزود : یکی از زوایای تاریک جنگ ایران و عراق، عملکرد دولت بنیصدر در پیشگیری از حملهی عراق است. بنیصدر بعدها با اعتراف به آگاهی از احتمال حملهی عراق در کتاب خود مینویسد: «نزدیک به دو ماه قبل از حمله، گزارش ادارهی اطلاعات ارتش، حمله را قریبالوقوع میکرد.» در دوران ریاستجمهوری، بنیصدر، اگرچه اذعان کرد که فرصت مناسبی برای کاربست سیاست صحیح و منطقی جهت پیشگیری از حملهی عراق، از دست رفته، اما باز اشتباه دولت موقت را تکرار کرد. در نیمهی نخست سال ۱۳۵۹ کانون توجههها معطوف به مسائل داخلی و رقابتهای سیاسی شد و تلاشها برای بازدارندگی عراق نیز با غفلت مواجه گردید حتی در زمانهایی که درگیریهای شدید مرزی میان دو طرف به وقوع میپیوست، اختلاف ها بین بنیصدر، رجایی و مجلس همچنان ادامه داشت. در این مقطع کانالهای ارتباطی دو بار عزم عراق برای جنگ با ایران را به بنیصدر اطلاع دادند.
رئیس کمیته ی بسیج ستاد دهه ی مبارک فجر شهرستان شوش به آمادهباش دیرهنگام نیروهای خودی اشاره کرد و تصریح نمود : از اوایل سال ۱۳۵۹ جنگ تبلیغاتی و تجاوزهای مرزی به شدت افزایش یافت. گزارشهای ارتش، سپاه و ژاندارمری، همه از تقویت یگانهای نظامی عراق در طول مرز و تجهیز پاسگاههای مرزی حکایت داشت و عراق با تقویت نیروهای مرزی، حالت تهاجمی به خود گرفت و موج خرابکاری را در داخل ایران شدت بخشید. در پی افزایش تهدیدها و تجاوزهای مرزی عراق، صبح روز ۱۸ فروردین ۱۳۵۸ برای اولین بار کمیسیون امنیت ملی در ستاد مشترک ارتش با حضور فرماندهی کل قوا و مقامات کشوری و لشکری تشکیل شد. پس از گسترش تبلیغات و تحرکات مرزی عراق، بنیصدر به عنوان فرماندهی کل قوا بر طبق بند ۳ از اصل ۱۱۰ قانوناساسی موظف بود جلسهی شورای عالی دفاع را قبل از آغاز حملهی عراق به منظور مقابله با آن تشکیل دهد، اما شورای عالی دفاع یک ماه پس از تهاجم، تشکیل جلسه داد. سردار «غلامعلی رشید» در این خصوص میگوید: «.. فرماندهی کل قوا باید در ۷ ماه قبل از جنگ امورات دفاعی را ساماندهی میکرد ... فرماندهی کل قوای ما شورای عالی دفاع را تشکیل نمیدهد. حتی یک رزمایش معمولی انجام نمیدهد.»
بابایی در مقطع سوم به آغاز رسمی جنگ عراق علیه ایران پرداخت و خاطر نشان نمود : جنگ رسمی و همه جانبه با تهاجم گسترده نیروی هوایی ارتش عراق در 31 شهریور 1359 آغاز شد و سپس نیروی زمینی ارتش عراق از شمال قصرشیرین تا خرمشهر تجاوز سراسری خود را آغاز کرد. و استعدادهای ارتش عراق در بخش سازماندهی شده ی نیروی زمینی شامل « سپاه یکم: شامل 2 لشکر 11 و 7 پیاده ـ سپاه دوم: شامل 5 لشکر 2 و 4 و 8 پیاده و 6 و 12 زرهی ـ سپاه سوم: شامل 5 لشکر 3، 9 و 10 زرهی و 1 و 5 مکانیزه ـ تیپهای مستقل (15 تیپ): شامل، 10 تیپ پیاده، 1 تیپ زرهی، 1 تیپ مکانیزه و 3 تیپ نیروی مخصوص » با تجهیزاتی نظیر « 3530 دستگاه تانک و نفربر و 900 قبصه توپ صحرایی» از شمال غرب ؛ غرب و جنوب غربی وارد خاک مقدس جمهوری اسلامی ایران شدند .
وی افزود : علاوه بر نیروی زمینی ؛ عراق « 9/نه پایگاه هوایی ـ 16/شانزده اسکادران ـ 300/سیصد فروند هواپیما ـ 80/هشتاد هلی کوپتر ـ نهصد قبضه توپ ضد هوایی و چند تیپ موشکی زمین به هوا » و در بخش دریایی با وجود « دو/2 پایگاه دریایی بصره و ام القصر ـ دو/2 ناوتیپ دریایی و یگان های پیاده ی ساحلی و از نظر نیروی انسانی با 232000 نفر پرسنل « زمینی ـ هوایی ـ دریایی و هوانیروز » در مقابل ایران که در آن زمان به جز چند ژ ـ سه و چند هواپیما چیزی را در اختیار نداشت ایستاد.
فرماندهی ناحیه ی سپاه شوش افزود : وقتی که دشمن تا دندان مسلح نیروهای خود را آماده ی حمله کرده بود ابتدا در ساعت 14 با حملات هوایی را آغاز و در ساعت 19 نقاط مهم از جمله « فرودگاه های کشور را مورد هدف قرار داد . و حمله ی زمینی خود را در « جبهه ی جنوبی با استفاده از « دو لشکر 3 زرهی و 11 پیاده به اضافه 2 تیپ نیروی مخصوص از محور شلمچه برای تصرف خرمشهر و آبادان ـ لشکر 5 مکانیزه از محور کوشک با هدف هجوم به اهواز ـ لشکر 9 زرهی از محور چزابه با هدف تصرف بستان و سوسنگرد و پیشروی به سمت اهواز و لشکرهای 1 مکانیزه و 10 زرهی به ترتیب از محور فکه و محور عینخوش به سمت شوش و دهلران ؛ جبهه میانی با استفاده از لشکر 2 پیاده کوهستانی برای تصرف مهران ـ لشکر 12 زرهی برای تصرف سومار و نفت شهر ـ لشکرهای 4 و 8 پیاده کوهستانی و لشکر 6 زرهی برای تصرف قصرشیرین، سرپل ذهاب و گیلان غرب و در جبهه ی شمالی با استفاده از لشکر 7 پیاده برای تصرف نوسود و ارتفاعات مرزی مریوان »به صورت هم زمان به ایران هجمه نمود . عراق توان قابل توجهی را برای تأمین اهدافش در خوزستان به کار گرفت. در روز اول جنگ 100% توان مکانیزه و 40% توان زرهیاش را در خوزستان به کار برد و پس از توقف در جبهه میانی، توان زرهی خود در جبهه جنوبی را به دو برابر افزایش داد و 80% از قدرت زرهیاش را در خوزستان متمرکز کرد. ضمن آنکه یک لشکر پیاده را برای کمک تیپهای نیروی مخصوص راهی جنوب کرد.
سرهنگ کریم بابایی در ادامه به مقطع چهارم یعنی مقاومت اشاره کرد و بیان داشت : جنگ در حالی آغاز شد که هنوز بیش از 19 ماه از آغاز انقلاب اسلامی نگذشته بود، نظام جمهوری اسلامی تثبیت نشده بود و در گوشه و کنار کشور حوادث مختلفی رخ میداد. سپاه پاسداران و کمیته انقلاب اسلامی به همراه نیروهای مردمی مأموریت تأمین امنیت در داخل کشور را به عهده داشتند و ارتش همچنان تا انطباق با وضعیت جدید و انقلابی فاصله بسیار داشت. در همین حال بحران مناطق کردنشین، تمام توان آزاد سپاه و نیز درصدی از توان موجود ارتش را درگیر کرده بود. تحلیل فرماندهان نظامی مبنی بر عدم احتمال هجوم سراسری ارتش عراق، موجب بیتوجهی به پدافند جبهه میانی و جبهه جنوبی شده بود. لذا هنگام هجوم سراسری عراق، نیروی خودی بهطور کامل غافلگیر شد. به عبارت دیگر، درک نیروهای انقلابی از ماهیت دشمن و قریبالوقوع دانستن حمله سراسری عراق، تا زمان اشغال منطقه خان لیلی، هرگز مورد تأیید فرماندهان عالی نظامی کشور قرار نگرفت و از آن تاریخ به بعد نیز بسیج تجهیزات و یگانها به کندی انجام شد. طوری که اولین یگانهای کمکی، 2گردان از لشکر 21 حمزه بود که چند روز پس از آغاز جنگ به منطقه عملیاتی رسید و بقیه یگانها نیز پس از آنکه پیشروی دشمن متوقف شده بود، وارد منطقه عملیاتی شدند. به عبارت دیگر در بُعد استراتژی، به علت عدم تشخیص تلاش اصلی دشمن و در بُعد تاکتیک با تدبیر "دادن زمین به منظور گرفتن زمان" از سوی بنیصدر، زمینهای ارزشمندی از دست رفت.
وی افزود : در هر دو جبهه ی جنوبی و میانی اوضاع به شدت نامناسب بود. نیروی اندکی در برابر 10 لشکر عراق آرایش داشتند. تنها چیزی که میتوانست توازن را به نفع خودی برگرداند، استفاده از توان و روحیه انقلابی بود، یعنی همان چیزی که دشمن روی آن حسابی بازنکرده بود و از قضا فرماندهان عالی نظامی نیز به علت نوع اندیشه خود، کارایی نیروی انقلابی را نشناخته و به آن میدان نمیدادند. در عین حال این نیرو به دلیل ویژگی خود، در همان روزهای اول جنگ متناسب با وضعیت جدید ظهور کرد و در گلوگاهها در برابر ارتش عراق ایستاد و در نقاطی چون خسروی، باباهادی، فکه، گیلانغرب، شمال اهواز، سوسنگرد، آبادان و از همه مهمتر خرمشهر حماسه آفرید، و با مقاومت جانانه خود مسیر جنگ را تغییر داد. به این ترتیب دیری نپایید که با تشکیل هستههای مقاومت، متشکل از مردم و نیروهای مسلح انقلابی اعم از سپاه و عناصری از ارتش، حرکت ماشین جنگی عراق سد شد. ارتش دشمن برای تصرف سرزمینهای گستردهای چون غرب شوش و دزفول، شمال خرمشهر و جنوب اهواز، همچنین کوهستانهای جبهههای میانی با مشکل چندانی مواجه نگردید، اما در تصرف شهرها با مقاومت جدی مواجه شد و نتوانست اهداف خود را کامل کند.
وی در ادامه تصریح نمود : گیلانغرب در ششم مهر 1359 شاهد مقابله شیرمردان هوانیروز ارتش به فرماندهی شهید شیرودی، در تکمیل قیام مردم در برابر دشمن بود. رأس ستون دشمن را مردم و سپاه متلاشی کردند و عقبه آن را هوانیروز منهدم کرد و بدین ترتیب دشمن از شهر بیرون رانده شد. اهواز در آستانه ی سقوط قرار گرفته بود. دشمن در8 مهرماه 59 به چندکیلومتری اهواز رسیده بود که با هشدار امام خمینی(ره) و شبیخون پاسداران اهواز به فرماندهی شهید "غیوراصلی" قوای دشمن منهدم شد و اهواز از خطر سقوط نجاتیافت. سوسنگرد در روز هفتم جنگ سقوط کرد. دشمن با استفاده از عدم حضور نیروهای خودی، در ششم مهر 1359 وارد سوسنگرد شد و پس از اشغال، نگهداری آن را به عناصر خلق عرب واگذار کرد، اما 4 روز بعد شهر به دست پاسداران آزاد شد. در تاریخ 24 آبان 1359 ارتش عراق مجدداً سوسنگرد را از سه طرف محاصره کرد و از جنوب و غرب داخل شهر نفوذ کرد لیکن به دلیل مقاومت عدهای از نیروهای ارتش، سپاه و ژاندارمری، نتوانست شهر را اشغال کند. در عین حال دشمن 48 ساعت کوشید تا محاصره شهر را کامل و آن را تصرف کند. مقاومت 48 ساعته مدافعان سوسنگرد با حملهای که نیروهای خارج از شهر طرحریزی و اجرا کردند، به نتیجه رسید، محاصره شکسته شد و دشمن مجبور به عقبنشینی گردید.
بابایی در تکمیل سخنان خود پیرامون مقاومت اظهار داشت : در خرمشهر حماسه ی بزرگی آفریده شد. دشمن که از شلمچه تا پلنو را ظرف 4 روز طی کرده بود، نتوانست از پلنو تا پل خرمشهر - آبادان را در کمتر از 31 روز طی کند و با تلفات فراوان به این پل دست یافت. بدینترتیب مقاومت 35روزه نیروهای مردمی تا چهارم آبان 1359 در دروازه ها و کوچههای خرمشهر چندین یگان دشمن را منهدم کرد. در این مدت مناطقی چون پاسگاه دوربند، پلنو، پلیسراه، صد دستگاه، ساختمانهای پیشساخته، کوی طالقانی، کشتارگاه، میدان راهآهن، گمرک و بندر، خیابان چهلمتری و فرمانداری نقاط مقاومت شناخته میشد و مسجدجامع شهر مرکز فرماندهی و سمبل مقاومت بود. آبادان هیچگاه به دست دشمن نیفتاد. دشمن تا آستانه شهر نفوذ کرده بود. چیزی نمانده بود که محاصره کامل شود و شهر سقوط کند. لیکن حضور ناگهانی نیروهای مسلح انقلابی، دشمن را در جنوب بهمنشیر تارومار کرد و آنها را به شمال این رودخانه راند تا محاصره 330 درجهای آبادان به 270 درجه کاهش یابد. با انسجام، گسترش و قوت روزافزون مقاومتهای مردمی و نیروهای مسلح انقلابی که با کندی حرکت دشمن و بروز ضعفهای ارتش عراق و تضعیف روحیه سربازان عراقی همزمان بود، نیروهای مدافع جمهوری اسلامی به تدریج با کسب توانایی اجرای عملیاتهای ایذایی، شبیخون و محدود، توانستند دشمن را متوقف و آرامش او را سلب کنند. به این ترتیب ارتش عراق قبل از دستیابی کامل به اهداف خود، مجبور به توقف شد و مقاومت نیروهای ایران که روزبهروز از قدرت بیشتری برخوردار میشد، پدافند ناقصی را به دشمن تحمیل کرد.
فرماندهی ناحیه ی مقاومت بسیج شهرستان شوش به اعتماد به نفس بالای رزمندگان اشاره کرد و خاطر نشان نمود : هجوم عراق به کشور انقلابی و اسلامی ایران با این فرض طرحریزی شده بود که ارتش نظام جدید، فاقد توان لازم است. اگرچه این فرض صحت داشت، لیکن دشمن بدون شناخت صحیح از انقلاب اسلامی، انرژی متراکم و استعداد عظیم آن را برای حل مشکلات و بحرانهای گوناگون از جمله وضعیت جنگی، باور نداشت. این در حالی بود که عناصر انقلابی نیز از توان نهفته خود تصویر روشنی نداشتند. به همین جهت روزهای اول جنگ با ابتکار دشمن و انفعال خودی آغاز شد. اما استعدادهای نهفته در انقلاب به تدریج بروز کرد و نیروی مسلح جدیدی را متولد ساخت که نه تنها خلأ ناشی از فروپاشی ارتش شاهنشاهی را پوشش میداد، بلکه عامل تعیینکنندهای در سرنوشت جنگ گردید. این استعداد شکلگیری سیستم نظامی منبعث از انقلاب که به مرور در سپاه پاسداران متجلی میشد - هرچند که از همان روزهای اول جنگ بروز یافت، لیکن تا رسیدن به مرحله بلوغ کامل، زمان قابل توجهی بر آن گذشت. در ابتدا، سازمان نظامی جدید نهتنها برای دشمن ناشناخته بود و نیروهای انقلابی نیز پیشبینی روشنی از آینده آن نداشتند، بلکه برخی عوامل داخلی نیز به علت باورهای غیرانقلابی و بعضاً ضدانقلابی، از تسریع در روند شکلگیری سازمان جدید جلوگیری میکردند.
کریم بابایی در ادامه اظهار داشت : در آغاز جنگ اشخاصی در رأس امور نظامی قرار داشتند که اولاً فاقد بینش انقلابی بودند. ثانیاً به دلیل کوچک انگاشتن ارتش عراق، نابرابری مقدورات خود در برابر دشمن را باور نداشتند. ثالثاً شیوههای پدافندی طراحی شده در رژیم گذشته را برای مقابله با ارتش عراق کافی میانگاشتند. آنها با همین بینش سه عملیات بزرگ را طرحریزی کردند؛ لیکن هر سه عملیات به شکست انجامید. متأسفانه این شکستها هیچ تأثیر مثبتی بر بینش آنان نگذاشت. فرماندهی کل قوا (بنیصدر) که راه حل نظامی را مسدود شده میدید، به فعالیتهای سیاسی روی آورد. وی که تنها عامل آغاز جنگ را، احساس خطر غرب از انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی (ره) تصور میکرد، در صدد برآمد رهبری امام را تضعیف کند و با کودتای خزنده علیه خط امام، اوضاع را در داخل کشور به دست گیرد تا زمینه را برای سازش با غرب فراهم کرده و با زد و بندهای پشت پرده، برای پایان دادن به جنگ راهی بیاید. به موازات بحرانی شدن اوضاع داخلی ایران، مواضع سیاسی عراق نیز تغییر میکرد؛ به طوری که شعار مذاکره برای پایان جنگ را کنار گذاشت و آشکارا خواستار تجزیه ایران شد. در حالی که بنیصدر با حادثه 14 اسفند حرکت جدیدی را آغاز کرده بود و میرفت با دامن زدن به بحران داخلی، اوضاع را به نفع جناح خود سوق دهد، تلاش امامره در خنثی کردن توطئههای او و ایجاد جو آرامش تأثیر زیادی داشت.بنیصدر و حامیانش گمان نمیکردند، ابتکار عمل در دست امام باشد. در این موقعیت و در حالی که چنین القا میشد که حذف بنیصدر از فرماندهی کل قوا میسر نیست و ارتش از بنیصدر حمایت خواهد کرد، امام خمینی بنیصدر را از فرماندهی کل قوا عزل کرد و این امر موقتاً به تیمسار (شهید) فلاحی سپرده شد. ارتش نیز به رغم همه القائات سوء، پایبندی خود را به امام و نظام نشان داد.
فرماندهی ناحیه ی سپاه شوش افزود : در عین حال، دشمن همچنان در فضای ذهنی خود سیر میکرد و به تحولات بعدی دل بسته بود. حوادثی که بعد از رأی مجلس شورای اسلامی به عدم کفایت بنیصدر و برکناری وی از ریاست جمهوری به وقوع پیوست، همچون حرکت مسلحانه سازمان مجاهدین خلق در نخستین روز برکناری بنیصدر در 30 خرداد 1360، حادثه ی هفتم تیر که طی آن 72 نفر از مسئولان نظام و نمایندگان مجلس به شهادت رسیدند، ترورهای پیدرپی مسئولان و قشر وسیعی از مردم و انفجار مقر نخستوزیری که به شهادت رئیسجمهور (رجایی) و نخستوزیر (باهنر) در 8 شهریور 1360منجر گردید، عراق را به تغییر و تحول احتمالی در ایران و پیروزی جناح متحد (بنیصدر و سازمان منافقین ) امیدوار میکرد.این امید کاذب مانع از آن شد که عراق استحکام نظام اسلامی و قدرت رهبری امامره در موقعیتهای بحرانی را درک کند، لذا به رغم موفقیت امام خمینی(ره) در کنترل بحران و جلوگیری از فرعی شدن مسئله جنگ و نیز تولد نیروی جدید که همزمان با عزل بنیصدر، بلوغ خود را در عملیات "فرمانده کل قوا" به نمایش گذاشته بود، دشمن همچنان غافل بود و زمینههای اساسی در جنگ را درک نمیکرد. از سوی دیگر، نیرویی که از دل انقلاب برخاسته بود و در عین حال هنوز به خودباوری نظامی نرسیده بود، به تدریج درمییافت که گره جنگ تنها به دست نیروهای انقلابی باز میشود. به همین منظور، در حالی که در شهرهای بزرگ روزهای بحرانی و سختی سپری میشد، فرماندهان عملیاتی سپاه همچون شهید حسن باقری، برای پایهریزی استراتژی جدید، با تفکر و موشکافی، تجارب بهدست آمده در صحنه عمل را مرور میکردند.
بابایی در ادامه به مقطع پنجم دفاع مقدس یعنی آزادی مناطق اشغالی اشاره کرد و تصریح نمود : نیروهای مسلح انقلابی متشکل از نیروهای مردمی، سپاه و عناصر انقلابی ارتش که با حضور در میدانهای درگیری و مقاومت و کسب پیروزیهای متعدد همچون « شکستن محاصره ی اهواز، آزادسازی سوسنگرد و بیرون راندن ارتش عراق از گیلانغرب و آبادان » رشد قابل توجهی داشته و اندیشه نوین نظامی را در نبرد « ارتفاعات بازیدراز، تپههای اللهاکبر و جنوب دارخوین » به اجرا درآورده بودند، چهار ماه پس از رفع مهمترین مانع داخلی (عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا) به مرحله بلوغ رسیدند. طوری که ظرف کمتر از یکسال،در چهار عملیات بزرگ « ثامنالائمه، طریقالقدس، فتحالمبین و بیتالمقدس»، 57% از سرزمینهایی که در ماههای اول جنگ به اشغال دشمن درآمده بود، با قوه قهریه نیروهای انقلابی آزاد شد. مضافاً این که رعب ناشی از قدرتنمایی نیروهای ایران، دشمن را وادار کرد تا بخش دیگری از مناطق اشغالی را تخلیه کند. به این ترتیب، در پایان چهار عملیات بزرگ از مجموع 13600 کیلومترمربع که در آغاز سال دوم جنگ تحت اشغال دشمن باقی مانده بود، 8600 کیلومترمربع آزاد و 2500 کیلومترمربع تخلیه گردید و 2500 کیلومترمربع دیگر - که عمدتاً شامل ارتفاعات و مناطق مهم مرزی و نیز شهرهای مهران و نفتشهر بود همچنان در اشغال دشمن باقی ماند. در این دوره که با عملیات ثامنالائمه(ع) شروع گردید، تحول فوقالعادهای در جنگ ایجاد شد. استراتژی جدیدی تبیین شد و امکان اقدام مشترک سپاه و ارتش میسر گردید. در استراتژی جدید برای هر یک از دو سازمان مذکور، جایگاه متناسب با کارایی، امکانات و توانشان تعریف شد و با موفقیت به اجرا درآمد. همچنین، گسترش سازمان رزم نیروهای سپاه پاسداران و تکامل آنها از رده گردان تا رده لشکر در این دوره میسر شد.
بابایی در ادامه گفت : نیروهای سپاه که طی 19 ماه قبل از آغاز جنگ تنها جنگ نامنظم را تجربه کرده بودند، نیروهای سبکبالی بودند که تنها به ادوات سبک مجهز میشدند. با شروع جنگ گردانهای مستقل منظم تشکیل شد و سپس با گردانهای دیگر ترکیب شده و تیپهای مستقل را تشکیل دادند. بعد از چندی، با افزایش استعداد تیپها، لشکرها تشکیل شدند.در کنار گسترش سازمان، با غنایم بهدست آمده از دشمن، رستههای توپخانه و زرهی ایجاد شد. در این دوره سپاه یگان زرهی خود را با تنها تانکی که در عملیات فرماندهی کل قوا به غنیمت گرفت، تأسیس کرد و این یگان با تنها تانک خود در عملیات ثامنالائمه(ع) شرکت کرد. این روند به سرعت پیش رفت تا اینکه در عملیات فتحالمبین، تیپهای اصلی سپاه همچون تیپ 8 نجفاشرف، تیپ 14 امامحسین(ع) و تیپ 25 کربلا هر کدام یک گردان زرهی در اختیار داشتند.گسترش سازمان سپاه از زاویه دیگری نیز قابل توجه است. تمایل نیروهای مردمی به حضور در جنگ ایجاب میکرد تا سازمان مناسبی، جذب و به کارگیری آنان را عهدهدار شود. مسلماً بافت فرهنگی این سازمان باید با نیروهای مردمی متناسب باشد. لذا سپاه که برخاسته از انقلاب و بطن مردم بود، مرکز جذب نیروهای مردمی شد. با روی آوردن مردم به سوی جبههها و سازماندهی آنان توسط سپاه، سازمان رزم سپاه رو به گسترش گذاشت. با توسعه سازمان سپاه، امکان بهکارگیری گسترده نیروهای انقلاب فراهم شد و متناسب با گسترش سازمان، آهنگ رشد نیروهای سپاه رو به فزونی نهاد و از عملیات ثامنالائمه(ع) تا عملیات بیتالمقدس از 5 هزار به 60 هزار نفر صعود کرد. طوری که در عملیات ثامنالائمه 16 گردان، در عملیات طریقالقدس 23 گردان، در عملیات فتحالمبین 100 گردان و در عملیات بیتالمقدس 112 گردان پاسدار و بسیجی وارد صحنه درگیری شدند.
فرماندهی ناحیه مقاومت بسیج شهرستان شوش در ادامه تصریح نمود : پیروزی نیروهای ایران در صحنههای نبرد، نه تنها در داخل نتایج مهم و بازتاب وسیعی داشت و نیز نه تنها جبهه عراق را به شدت متأثر کرد، بلکه در منطقه خاورمیانه نیز تأثیرات مهمی بر جای گذاشت. غرب که همواره میکوشید اسرائیل را به عنوان قدرت بلامنازع خاورمیانه معرفی نماید، با پیروزی پیاپی نیروهای ایران، در مورد ادامه امنیت اسرائیل نگران شد. به عبارت دیگر، کسب برتری در جنگ نه تنها توازن قدرت را به نفع خودی تغییر داد، بلکه قدرت اسرائیل را تضعیف کرد. لذا اسرائیل برای جبران، هجوم به لبنان را طراحی کرد و آن کشور را مورد حمله زمینی قرار داد تا با نمایش قدرت ارتش خود، بازتاب پیروزی نیروهای ایران را کمرنگ نماید و یکی از نقاط انقلابخیز خاورمیانه را که تصور میرفت از ایران الگوپذیر باشد، سرکوب کند. در پی این حادثه، بخشی از نیروهای سپاه به فرماندهی احمد متوسلیان به سـوریه اعزام شدند تا در صـورت نیـاز آمـاده مقابلـه با ارتــش اسرائیل شوند، لیکن با هدایت امام و تأکید بر این مسئله که "راه قدس از کربلا میگذرد"، تنبیه متجاوز همچنان در رأس مسائل قرار گرفت و به جز اندکی از پاسداران، بقیه برای اجرای عملیات رمضان به ایران بازگشتند. در عین حال حضور سپاه در آن منطقه سبب راهاندازی تشکیلات نظامی حزبالله لبنان شد که نتایج آن بعداً آشکار گردید.
سرهنگ کریم بابایی سپس به پشتبانی دشمن توسط منافقین در داخل کشور اشاره کرد و بیان داشت : حرکت مسلحانه سازمان مجاهدین خلق که از سه ماهه آخر سال اول جنگ آغاز شده بود و شهادت و ترور بسیاری از مسئولان و مردم عادی و بیدفاع را در پی داشت، در سال دوم جنگ با تحرکات وسیع سازمان مجاهدین خلق در 5 مهرماه 1360آغاز شد. هواپیمای فرماندهان عملیات ثامنالائمه(ع) ساقط شد و رئیس حزب جمهوری اسلامی خراسان ، شهید هاشمی نژاد نیز به شهادت رسید. سپس، چهار شخصیت بزرگ روحانی (شهیدان مدنی، دستغیب، صدوقی و اشرفی اصفهانی) شهید شدند.در این دوران، جو داخل کشور همچنان ناامن بود. سپاه پاسداران ضمن حضور موفق در صحنههای جنگ، ماموریت مقابله با منافقین و بازگرداندن امنیت به شهرها را نیز به عهده داشت. در اجرای این مأموریت تشکیلات سازمان مجاهدین خلق شناسایی و تعداد زیادی از آنها دستگیر شدند.در بهمن1360 طی یک اقدام بسیار مهم، نیروهای سپاه مرکزیت سازمان مجاهدین خلق را -که پس از فرار مسعود رجوی به فرانسه، به موسی خیابانی (فرد دوم سازمان) و اشرف ربیعی (همسر رجوی) واگذار شده بود منهدم کرد.بعد از موسی خیابانی، تقی زرکش ماموریت تشکیلات داخل کشور سازمان مجاهدین خلق را به عهده گرفت. در فروردین 1361 نیز، در اقدامی مشابه، خانه تیمی مرکزیت جدید شناسایی شد و طی عملیاتی منهدم گردید. بعد از این حادثه، سازمان مجاهدین خلق که از امنیت لازم برخوردار نبود، تشکیلات خود را به خارج از کشور منتقل کرد و تنها تیمهای عملیاتی خود را در کشور باقی گذاشت که آنان نیز کاری از پیش نبردند و به مرور منهدم و یا متواری گشتند.
وی افزود : مسئله مهم دیگری که در سال دوم به وقوع پیوست حادثه آمل بود. یک گروه مائوئیستی موسوم به "اتحادیه ی کمونیستها" به تصور آنکه پایگاه مردمی دارد، در بهمن 1360 در آمل، خود را "سربداران" خواند و با تعدادی کادر متوهم، یک درگیری مسلحانه در شهر آمل به راه انداخت. این اقدام به وسیله سپاه و حمایت مردم به سرعت سرکوب شد.
سرهنگ کریم بابایی در ادامه به مقطع ششم دفاع مقدس که تعقیب متجاوز است اشاره کرد و در خصوص خاطر نشان نمود : هرچند تا پایان دوره آزادسازی 85% از مناطق تحت اشغال دشمن آزاد شده بود، لیکن نزدیک به نیمی از مرز مشترک همچون ارتفاعات مهم مرزی قصرشیرین تا چزابه و نیز طلائیه، کوشک و شلمچه و دو شهر مهران و نفتشهر همچنان در اشغال دشمن قرار داشت ضمن اینکه قصرشیرین و سومار زیر دید و تیر دشمن بود. به عبارت دیگر 2500 کیلومترمربع از سرزمین ایران در اشغال دشمن باقی مانده بود و هیچ تضمینی برای عقبنشینی کامل عراق وجود نداشت. در این حال محافل سیاسی بینالمللی در مورد اعاده حقوق جمهوری اسلامی هیچ واکنشی نشان نمیدادند. به این ترتیب ادامه اشغال سرزمینهای اسلامی، ارتش شکست خورده عراق را در موقعیت برتر نگه میداشت، لذا چارهای جز ادامه جنگ و تعقیب متجاوز نبود. در سال سوم جنگ به موازات تلاش برای آزادسازی شهرهای سومار و مهران و برخی ارتفاعات مرزی، تعقیب متجاوز نیز در دستور کار قوای خودی قرار داشت.
وی افزود : از نکات مهم سال سوم جنگ، تحول در سازمان رزم سپاه بود. منحنی جذب نیروهای مردمی، که از عملیات ثامنالائمه(ع) تا عملیات بیتالمقدس رشد فوقالعادهای را نشان میداد، از عملیات بیتالمقدس تا عملیات رمضان ثابت ماند. فرماندهان سپاه پاسداران که علت این وضعیت را محدودیت سازمان رزم خودی میدانستند، درصدد گسترش آن برآمدند. بر همین اساس، بعد از عملیات رمضان، سازمان رزم سپاه تغییرات کلی یافت. در عملیات والفجر مقدماتی سازمان رزم جدید به طور کامل وارد صحنه نبرد شد، لیکن عدم موفقیت عملیات، سپاه را به این نتیجه رساند که رشد کمی سازمان سریعتر از رشد کیفی آن بوده است؛ لذا پس از عملیات مزبور سازمان رزم سپاه مجدداً اصلاح شد.عدم موفقیت در عملیات رمضان - که با هدف تعقیب متجاوز در منطقه شلمچه به اجرا درآمد - اتحاد نظر مسئولان سیاسی و فرماندهان نظامی کشور در زمینه ادامة جنگ بعد از عملیات بیتالمقدس را به اختلاف نظر در این باره تبدیل کرد. از آن پس سیاستمداران تنها با انگیزه کسب یک پیروزی نظامی بزرگ به منظور کسب امتیازات سیاسی، با ادامه جنگ موافق بودند؛ اما نظامیها با هدف کسب پیروزی مطلق نظامی به ادامه جنگ میاندیشیدند. این مسئله نوعی دوگانگی به وجود آورد. این دوگانگی از سال سوم جنگ آثار مثبت و منفی خود را نشان داد. میل به پایان جنگ با کسب یک پیروزی بزرگ، زمینهساز آغاز تلاش دیپلماتیک در جنگ شد.این حرکت هرچند محدود بود، ولی در سالهای بعد آثار خود را بر جای گذاشت. این دیدگاه سبب شده بود که مدت جنگ کوتاه فرض شود؛ لذا از بهکارگیری کل امکانات کشور برای جنگ صرف نظر میشد و نبردها صرفاً با اتکا به مقدورات نظامی موجود و استفاده محدود از امکانات دولتی و حمایتهای مردمی، پشتیبانی میگردید. این در حالی بود که در اردوی دشمن نه تنها امکانات عراق به طور متمرکز به جنگ اختصاص یافته بود، بلکه حمایت مالی کشورهای مرتجع عرب نیز سبب تقویت روزافزون ارتش عراق شده بود. به عبارت دیگر، پس از عملیات بیتالمقدس، عراق جنگ را به عنوان مسئله اصلی خود تلقی میکرد حال آنکه در اردوی خودی به چشم موقت به آن نگریسته میشد. مضافاً اینکه استراتژی بزرگ کشور، استراتژی نظامی نبود؛ بلکه صبغه دیپلماسی داشت و هدایت جنگ با هدف دستیابی به صلحی شرافتمندانه دنبال میشد.
فرماندهی ناحیه سپاه شهرستان شوش « تحول غیر آشکار در جنگ » را مقطع هفتم دانست و عنوان نمود : بعد از مسدود شدن راه پیشروی به سوی بصره در عملیات رمضان و نیز بینتیجه بودن محور انتخاب شده به سمت العماره در عملیات والفجر مقدماتی، تلاش برای انتخاب زمین مناسب برای عملیات بعدی آغاز شد. حضور در منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی این نتیجه را در پی داشت که طراحان سپاه به اهمیت منطقه هورالعظیم پی ببرند، لذا پس از این عملیات، شناساییها در هور آغاز شد. این اقدام که ابتکار جدیدی در جنگ محسوب میشد، میبایست در نهایت اختفا و پوشش انجام شود. همچنین به موازات شروع شناسایی منطقه، سپاه اولین گام خود را برای تشکیل سازمان رزم آبی خاکی برداشت. این اقدام با تشکیل قرارگاه نوح نبی(ع) شکل گرفت. رعایت مسائل حفاظتی ایجاب میکرد که قرارگاه مزبور نیز تحت پوشش عمل کند. به این ترتیب فعالیتهای شناسایی، ایجاد تحولات لازم در سازمان و نیز تهیه تجهیزات آبی - خاکی یک سال به طول انجامید و در نهایت، عملیات "خیبر" آغاز شد. در این عملیات اگرچه بیش از 40% از اهداف موردنظر تأمین نشد، لیکن این نتیجه بسیار مهم را در پی داشت که نیروهای خودی قادرند از نقاط پیشبینی نشده، به عمق مواضع دشمن نفوذ کنند. این مهم حاکی از آن بود که هرگونه برنامهریزی دشمن برای ناکام گذاردن ایران برای دستیابی به اهدافش در جنگ، نامطمئن خواهد بود. بر این اساس، میتوان گفت که سال چهارم جنگ، سال تزلزل اساسی در افکار طراحان نظامی دشمن است.از دیگر وقایع مهم این سال، متلاشی شدن حزب توده ایران و انفجار مقر تفنگداران امریکایی در لبنان بود. دستگیری سران حزب توده ایران - که مورد حمایت علنی شوروی بودند - در وضعیتی که ایران در جنگ به سر میبرد، حکایت از قدرت نظام اسلامی و پایبندی آن به سیاست "نهشرقی، نهغربی" داشت. مضافاً این که با دستگیری فرمانده نیروی دریایی ارتش (ناخدا افضلی) و نیز فرمانده جبهه میانی نیروی زمینی ارتش (سرهنگ عطاریان) - که هر دو از عناصر حزب توده بوده و برای شوروی جاسوسی میکردند - تلاش خصمانه ابرقدرت شرق علیه جمهوری اسلامی نیز بیشتر نمایان شد.
همچنین، انفجار مقر تفنگداران امریکا، فرانسه و اسرائیل در لبنان به دست جنبش حزبالله لبنان که به خروج نیروهای مزبور از بیروت انجامید، حکایت از قدرت انقلاب اسلامی در منطقه داشت. اقدام بزرگ حزبالله لبنان در بیرون راندن نظامیان فرانسوی، آمریکایی و اسرائیلی از بیروت، آثار شکننده عملیات خیبر بر عراق و حامیانش، اعزام بزرگ نیروهای بسیج در طرح "لبیک یا خمینی" و انهدام حزب توده در داخل کشور، پیروزی بزرگی بود که واکنش دشمنان جمهوری اسلامی ایران را در پی داشت.جنگ نفتکشها که با کمک فرانسه در 1362 آغاز شد، هزینههای سنگین افزایش بیمه نفتکشها و حق سورشارژ کشتیهای تجاری در بنادر ایران و حملات هوایی عراق به کشتیها و تأسیسات نفتی ایران، فشار اقتصادی سنگینی را بر ایران تحمیل کرد. اقدام دریایی خودی در این دوره، طرح ایجاد هدفهای کاذب بود که به این طریق موشکهای اگزوسه فرانسوی را منحرف سازد و نیز بمباران هوایی برخی کشتیهای بیگانه بود تا عامل بازدارندهای در برابر اقدامات عراق باشد.
سرهنگ بابایی سپس به مقطع هشتم دفاع مقدس یعنی آغاز اقدامات سیاسی اشاره کرد و گفت : نتایج عملیاتها در سالهای سوم و چهارم جنگ، این احساس را القا میکرد که جنگ حالت فرسایشی به خود گرفته است؛ لذا استکبار غرب از یک سو برای فشار به ایران، به تقویت عراق اهتمام میورزید؛ و از سوی دیگر برای بازگذاردن راههای بازگشت ایران به اردوگاه غرب، میکوشید به ایران نزدیک شود. در این راستا، اقداماتی از قبیل انتقال فنآوری پیشرفته نظامی و نحوه تهیه سلاحهای کشتار جمعی به عراق، سکوت در برابر بمبارانهای شیمیایی و کمک به آن کشور برای حمله به کشتیهای تجاری و نفتی و تأسیسات صنعتی ایران از یک سو، و نیز اقداماتی همچون سفر گنشر وزیر خارجه آلمان به تهران به نمایندگی از 7 کشور صنعتی جهان در سال چهارم جنگ، مؤید این ادعاست.به موازات اقدامات بلوک غرب، ابرقدرت شرق نیز میکوشید از وضعیت جنگ سود جوید. شورویها از یک طرف با تقویت ارتش عراق به ویژه نیروی هوایی آن و ارسال هواپیماهای میگ 25 به عراق، نیروی هوایی عراق را قادر ساختند بالاتر از سقف بُرد پدافند هوایی ایران، پرواز کرده و به سادگی در آسمان تهران حضور یابد. در عین حال، آنها به لیبی اجازه دادند، موشکهای دوربرد در اختیار ایران قرار دهد. به این ترتیب، شوروی میکوشید ابتکار عمل در جنگ را به دست گیرد.
وی در تکمیل سخنان خود اظهار داشت : پس از مخالفت ایران با خواسته روسها مبنی بر عدم حمایت از مجاهدین افغانی و عدم مصالحه ایران بر سر سرنوشت افغانستان، شورویها علاوه بر عدم مساعدت در جلوگیری از جنگ شهرها - که عراق با شدت دنبال میکرد در یک حرکت مشکوک، لیبی را وادار کردند تا کارشناسان نظامی خود را پس از خرابکاری در سیستم هدایت موشکهای زمین به زمین اسکاد و موشکهای زمین به هوای سام 2، از ایران خارج کند. با خرابکاری در موشکهای اسکاد، عملاً قدرت مقابله به مثل ایران از بین میرفت و نیروی خودی نمیتوانست در قبال بمباران تهران، به بغداد حمله موشکی کند. مضافاً اینکه، با خرابکاری در موشکهای ضدهوایی سام2، پدافند هوایی تهران تضعیف شد و متقابلاً، قدرت عمل میگهای 25 عراق افزایش یافت.در این میان، ایران اسلامی نه تنها در برابر بمباران شیمیایی و بمبارانهای کشتیها کمر خم نکرد، بلکه در جنگ شهرها نیز مقاومت کرده و خلأ ناشی از عدم حضور کارشناسان لیبیایی را پر نمود و متخصصین جوان و متعهد سپاه در اوج ناباوری، موشکهای مزبور را بازسازی و راهاندازی کردند.
بابایی افزود : امام خمینی (ره) ، از سویی مقاومت تا آخرین قطره خون را سرلوحه امور قرار داده بود. از سوی دیگر جنگ تا رفع فتنه در کل جهان را به عنوان استراتژی نظامی معرفی کرد. در عین حال، به فرماندهان دستور میداد تا به دشمن فرصت و مجال بازسازی ندهند. در همین راستا، یگان موشکی سپاه اجازه یافت برای اولین بار، چند فروند موشک خود را روانه عراق نماید. آنان موشکهای بازسازی شده را روانه کرکوک و بغداد کردند.
همچنین، حکم امام به سپاه مبنی بر تشکیل سه نیرو که در روزهای پایانی سال پنجم جنگ صادر شد، نشان میداد که امام برای جنگهای به مراتب بزرگتر و وسیعتر از جنگ ایران و عراق، نظام را آماده میکند. تدابیر و اندیشههای امام، به آسودگی اجرا نمیشد. "جنگ تا آخرین نفر"؛ یا به عبارت دیگر، "نبرد عاشورایی" و نیز "جنگ تا رفع فتنه در جهان"، نه تنها عناصر و گروههایی همچون نهضت آزادی، در تخریب آن تلاش میکردند، بلکه بسیاری از عناصر درون نظام نیز تمایلی به این دیدگاه نداشتند و بیش از هر چیز به پایان آبرومندانه جنگ میاندیشیدند. لذا تدابیر خود، امکانات کشور و افکار عمومی را در جهت اندیشه امام سوق ندادند، بلکه کسب یک پیروزی نظامی و پایان سیاسی جنگ، رفتار آنان را شکل میداد. به همین جهت بهرغم زمینههای آمادگی سپاه برای اجرای مأموریتهای هوایی و دریایی، امکانات لازم برای گسترش سپاه فراهم نشد. از طرفی قرارگاهها و یگانهای هوایی و دریایی سپاه که از مدتی قبل بنا به ضرورتهای عملیاتی و خودجوش شکل گرفته بود، با تلاش سپاه وسعت یافت و نام نیرو بر آنها گذاشته شد.این وضعیت ناشی از وجود دو نوع نگرش در مورد تهدیدات علیه نظام بود. یک نگرش که متعلق به امام بود و حتی بنا به ضرورت و اهمیت جنگ، برای انتخاب رئیس دولت از فرمانده سپاه نظرخواهی میشد تا امکان هماهنگی بیشتر دولت و جنگ بهوجود آید و نیز متناسب با تهدیدها، تقویت روزافزون سازمان سپاه را لازم میدید. نگرش دیگر تهدید را کوتاهمدت و گذرا میدید و راهحل درازمدت را برای پایان جنگ لازم نمیدانست.در عین حال امام دست آنان را که به راهحل سیاسی معتقد بودند نبست و به عناصر درون نظام اجازه داد که راهکار سیاسی را به عنوان راه حل مورد نظر خود تعقیب کنند. در همین راستا بود که سفرهای مهم آقای هاشمی رفسنجانی به سوریه و سپس به چین و ژاپن انجام شد. سفر به سوریه به آزادی گروگانهای امریکایی هواپیمای TWA انجامید و سفر به ژاپن نیز با سفر کیسینجر به این کشور همزمان شد. همچنین قطع بمباران شهرها بار اول با سفر دبیرکل سازمان ملل متحد به تهران و بار دوم با سفر وزیر خارجه عربستان به تهران همزمان شد. به هر حال این اقدامات با سفر گنشر به تهران بیارتباط نبود و چه بسا مقدمات حوادثی بود که بعداً به ماجرای مکفارلین مشهور گشت.
سرهنگ بابایی در مقطع نهم دفاع مقدس که تغییر توازن به سود ایران است اشاره کرد و گفت : حمایت سیاسی و نظامی جهان از عراق روزبهروز افزایش مییافت. کمکهای اطلاعاتی امریکا به عراق، تسهیل در انتقال تکنولوژی پیشرفته تسلیحاتی به این کشور و نیز حمایت مالی و ارسال تجهیزات پیشرفته، ارتش عراق را به رغم آسیبهای فراوان تقویت کرده بود. در وضعیتی که توان دشمن فقط از جنبة پیاده نظام به 550 گردان پیاده میرسید و توان سپاه برای آفند از 80 گردان تجاوز نمیکرد، اعتقاد برخی بر این بود که با توان موجود میتوان به یک عملیات پیروزمندانه دست یافت و جنگ را به پایان رساند. گروهی معتقد بودند که ضرورت ادامه جنگ غیرقابل انکار است، گرچه با توان موجود میسر نباشد. مبتنی بر این اعتقاد، امام خمینی در آستانه ششمین سال جنگ، حکم تشکیل سه نیرو را به سپاه ابلاغ کرد. سپاه که از سال 1362 به فعالیت دریایی پرداخته و قرارگاهی را به همین منظور تشکیل داده بود و مسئولیت فرماندهی یگان موشکی کشور را نیز بر عهده داشت، برای اجرای این فرمان آماده بود؛ اما تحقق این فرمان به زمان و امکانات و نیز پشتیبانی و حمایت مسئولان کشور نیاز داشت.سپاه برای اجرای عملیات موفق، حداقل به 300 گردان نیاز داشت. ولی کشور برای تجهیز این تعداد گردان آماده نبود. لذا سپاه بر سر دوراهی اعلام عدم امکان ادامه جنگ و یا قبول ادامه جنگ با امکانات موجود، راهحل دوم را پذیرفت و به توان موجود بسنده کرد. تنها راه تقویت سپاه با اعزام بزرگ نیروهای بسیج تحت عنوان سپاهیان محمد(ص) میسر میشد. به این ترتیب، سپاه توانست 140 گردان وارد صحنه عملیات والفجر8 کند و طی 75 روز جنگ با ارتش عراق، منطقه آزاد شده را حفظ نماید. این اولین عملیات بزرگ سپاه بود که بدون حضور ارتش به اجرا درآمد و پیروزمندانه نیز به پایان رسید.
وی افزود : سال ششم، سال ورود نسبی دولت در جنگ نیز میباشد. تشکیل ستاد پشتیبانی جنگ با مسئولیت معاون نخستوزیر و به کارگیری برخی وزارتخانهها و کارخانههای دولتی، نقش جدیدی را در جنگ به دولت بخشیده بود. در عین حال این اقدام مفید، تمام نیازمندیهای جبهه را برطرف نمیکرد.اصلی نبودن مسئله جنگ، تأثیرات ناشی از تحریمهای بلندمدت اقتصادی، و نیز تعهد دولت به عادی نگهداشتن وضعیت زندگی مردم، مانع از نقش تعیین کننده دولت در جنگ بود. حضور دولت علیرغم مؤثر و مفید بودنش، تحولی در جنگ ایجاد نکرد. به عبارت دیگر، به آن معنا که دولت در عراق نقش داشت و به گونهای که در تمام جنگهای مهم روی داده است، هرگز تمام امکانات کشور وارد جنگ نشد و یا زمینههای لازم برای ورود دولت در جنگ به وجود نیامد.پیروزی بزرگ والفجر8 که ارتباط عراق با خلیجفارس را تقریباً قطع کرد و همسایگی ایران با کویت را در پی داشت و طی آن انهدام وسیعی در ارتش عراق صورت گرفت، به پایان جنگ منجر نشد؛ زیرا دنیا حاضر نبود ایران را پیروز ببیند. در نتیجه، به جای پذیرش خواستههای منطقی ایران اسلامی، به تقویت عراق پرداخت. بعد از این پیروزی بزرگ بود که حمایت تسلیحاتی غرب و شرق از عراق به طور سرسامآور افزایش یافت.
فرماندهی ناحیه ی مقاومت بسیج شهرستان شوش به استراتژی متحرک عراق پرداخت و عنوان نمود : ارتش عراق پس از هجوم سراسری پنج ساله و نسبتاً ناموفق خود، در لاک دفاعی فرو رفت. اگرچه در این مدت، تلفات سنگینی بر تجهیزات و نیروی انسانی ارتش عراق وارد آمد؛ لیکن پشتیبانی همهجانبه ارتجاع عرب و ابرقدرت جهانی از طریق حمایتهای سیاسی، کمکهای نقدی، سرازیر کردن تجهیزات و امکانات و ارائه همفکری و مشاورت نظامی، نه تنها این ارتش رو به افول را سرپا نگه داشت، بلکه به تدریج بر قوت و قدرت آن افزود. علاوه بر آن، عوامل جدیدی از جمله اعطای مجوز استفاده از سلاحهای شیمیایی و نیز موشکهای دوربرد و مورد هدف قرار دادن مراکز مسکونی و اقتصادی، از فروپاشی ارتش دشمن جلوگیری کرد.بر همین اساس، ارتش عراق که در ابتدای جنگ 202 هزار نیرو داشت، تا پایان سال 1364 نزدیک به 220 هزار کشته، زخمی و اسیر داده بود و از 3530 تانک و نفربر تحت اختیار خود در آغاز جنگ، نیز تا این زمان 5290 دستگاه منهدم و یا به غنیمت گرفتهشدهبود. با اینحال، درآغاز سال 1365 ارتش عراق حدود 5850 تانک و نفربر و 540 هزار نفر پرسنل در اختیار داشت. در این وضعیت و در پی عملیات موفق والفجر8 و شکست تلاشهای 75 روزه ارتش عراق برای عقب راندن قوای خودی از منطقه فاو و در نتیجه تغییر توازن سیاسی - نظامی به نفع جمهوری اسلامی، ارتش عراق با بهکارگیری شیوهای جدید در جنگ کوشید تا از لاک دفاعی خارج شده و حالت تهاجمی به خود بگیرد. این اقدام میتوانست ضمن جبران بخشی از شکستهای رژیم عراق، روحیه ارتش آن کشور را ترمیم کند. بنابراین به سپاههایش که در سراسر مرز مستقر بودند، مأموریت داد تا در نقاط ضعیف و قابل رخنه خطوط پدافندی، در مناطقی که از اهمیت نسبی برخوردارند، به عملیات بپردازند. بر همین اساس، در هجوم نسبتاً موفق به مهران - که نقطه اوج این تحرکات بود - عراق جرأت یافت اتخاذ استراتژی جدیدی موسوم به دفاع متحرک را رسماً اعلام کند.پس از تهاجم عراق به مهران، هر دو جبهه خودی و دشمن، به فرصتی برای آمادگی مجدد نیاز داشتند تا برنامهریزی خویش را به طرف مقابل دیکته کنند. اجرای موفقیتآمیز عملیات کربلای1 با همت نیروهای ایران، پایانی بود بر استراتژی جدید دشمن و آغازی بود برای تغییر وضعیت و به دستگیری مجدد ابتکار عمل. به این ترتیب، بار دیگر ارتش عراق در لاک دفاعی فرو رفت و در پشت خاکریزها و دژهای خویش به انتظار تهاجمات غیرمنتظره نیروهای اسلام نشست.در ششمین سال جنگ علاوه بر عملیات بزرگ والفجر 8، با تأکید حضرت امام بر ندادن فرصت آرامش به دشمن، و با همت نیروهای ایران، عملیاتهای والفجر9 (منطقه عمومی سلیمانیه)، کربلای1 (مهران)، کربلای2 (حاج عمران) و کربلای3 (اسکله العمیه) با موفقیت به اجرا درآمد.
سرهنگ بابایی در مقطع دهم به سال سرنوشت جنگ اشاره کرد و تصریح نمود : اگرچه جنگ در سال هشتم پایان یافت؛ ولی سرنوشت آن، در سال هفتم تعیین گردید. پس از فتح فاو و انهدام وسیع ارتش عراق و تغییر توازن به نفع ایران، طرحریزی برای اجرای یک عملیات بزرگ و یکسره کردن کار جنگ شروع شد. منطقه عملیاتی ابوالخصیب انتخاب گردید تا جزیره فاو بهطور کامل تصرف شود، راه دریایی عراق از خور عبدالله مسدود گردد و بصره از جنوب به محاصره درآید. در این میان، عواملی موجب تأخیر در اجرای عملیات میشد، از جمله اتکا سازمان رزم سپاه به نیروهای مردمی، به طوری که اجرای هرگونه عملیات قبل از حضور گسترده این نیروها غیرعملی بود. همچنین، درخواست تجهیز حداقل پانصد گردان نیرو از دولت، عامل دیگری بود که با توجه تحریمهای اقتصادی علیه نظام جمهوری اسلامی و نیز اصلی نبودن مسئله جنگ در سرلوحه برنامههای مسئولان کشور، تحقق آن دور از دسترس بود. همچنین، به این علت که جنگ با اتکا به نیروی پیاده در برابر دشمن مجهز به سلاحهای پیشرفته و زرهی، در تابستان جنوب بسیار دشوار بود، اجرای عملیات به تعویق افتاد. ناگفته نماند سلسله عملیات دفاع متحرک عراق که به اشغال برخی از مناطق آزادشده انجامید، نیروی خودی را ناچار کرد قبل از عملیات سرنوشتساز، مناطق اشغالی همچون مهران را بازپس گیرد.
وی افزود : به هر حال، طراحی عملیات در منطقه ابوالخصیب که قبل از شروع عملیات والفجر 8 آغاز گردیده بود - به تاکتیک ویژهای اتکا داشت که در طرحریزی عملیات محور اصلی محسوب میشد. این مهم لو رفت و بهطور مرموزی دشمن از تاکتیک ویژه عملیات آگاهی یافت. لذا با آغاز عملیات، دشمن تنگه مهم عملیات را بست. در نتیجه، این عملیات که پیشبینی میشد سرنوشت جنگ را تعیین کند و به همین منظور از قبل والفجر 10 نام گرفته بود، با عدمالفتح روبهرو شد و به کربلای4 تغییر نام یافت. موفقیت دشمن در این عملیات که آن را "حصادالاکبر" (دروی بزرگ) نامیده بود و ارتش عراق را به بازپسگیری فاو امیدوار کرده بود، سبب گردید دشمن نقاط ضعف خود در عملیات کربلای4 را نشناسد. متقابلاً، نیروی خودی با شناسایی نقاط ضعف دشمن، تنها ظرف 13 روز عملیات بزرگ کربلای5 را طراحی و آماده اجرا کرد. عملیات کربلای5 که با استفاده از ضعف دشمن در شرق بصره طراحی شد، موجب گردید نیروی خودی با حمله از شمال به جنوب در منطقه پنجضلعی و کانال ماهی، پهلوی دشمن را شکافته و آرایش او را به هم ریزد. این عملیات که با غافلگیری مطلق دشمن صورت گرفت، نتایجی در پی داشت که سرنوشت جنگ را تعیین کرد. در این عملیات که 20 روز به طول انجامید همچون عملیات فاو 50% ارتش عراق آسیب دید و بصره نیز در تهدید جدی قرار گرفت. البته در صورت تجهیز کافی سپاه به وسایل زرهی و هلیکوپتر، از این عملیات قطعاً نتایج بهتری بدست میآمد. پس از شکسته شدن خطوط نفوذ ناپذیر دشمن توسط نیروهای پیاده، اگر جبهه خودی به یگانهای زرهی مجهز بود، امکان ادامه پیشروی و تعقیب دشمن تسهیل میشد. همچنین، هوانیروز میتوانست پیشروی نیروهای خودی را پشتیبانی کند.
بابایی خاطر نشان نمود : عملیات کربلای5 اگرچه میتوانست نتایج بهتری داشته باشد، در عین حال دو نتیجه مهم را به دنبال داشت: اولاً بار دیگر به دنیا ثابت شد که اگر حمایت خود را از عراق افزایش ندهند، عراق طرف بازنده جنگ خواهد بود. ثانیاً به دنیا تفهیم کرد که نمیتوان خواستههای ایران اسلامی را بهطور صددرصد نادیده گرفت. لذا از اسفند 1365 (دو ماه پس از عملیات کربلای5) تلاش جهانی برای تهیه و تنظیم قطعنامه 598 آغاز شد و در پایان تیرماه 1366 به تصویب رسید. همزمان تلاش آمریکا برای افزایش تحریم اقتصادی و تسلیحاتی ایران نیز شدت گرفت.همچنین، در اواخر این دوره قوای دریایی آمریکا و سایر کشورهای بیگانه به خلیج فارس وارد شدند تا ضمن مانور قدرت، پیروزیهای پیدرپی ایران در والفجر 8 و کربلای 5 را کمرنگ کرده و از پیروزی مطلق ایران در جنگ جلوگیری کنند. این اقدام دشمن که نبردهای خلیج فارس را در پی داشت سبب تحقیر نیروی دریایی امریکا و عزت نیروی دریایی سپاه شد. از دیگر موضوعات مهم سال هفتم جنگ، تغییر جبهه اصلی از جنوب به شمال، از فروردین 1367 بود. دو مؤلفه زیر سپاه را به این نتیجه رساند که منطقه نبرد را از جنوب به شمال منتقل کند : « 1 ـ با توجه به اینکه هدف استراتژیک جنوب، شهر مهم بصره بود و هورالهویزه، شرق بصره و شبهجزیره فاو به عنوان محورهای وصولی به این شهر شناخته میشدند و نیروی خودی هر سه راهکار را مورد استفاده قرار داده بود و راهکار دیگری که دشمن آن را نشناسد، وجود نداشت، برای شناسایی راهکار جدید و یافتن ابتکاری نو به زمان نیاز بود. برای همین، سپاه ترجیح داد جبهه جدیدی را بگشاید تا از دشمن زمان گرفته و در خلال آسیب رساندن به سازمان دشمن به طرح جدیدی برسد. 2 ـ سلطه ضعیف ارتش عراق بر کردستان عراق و قدرت نیروهای کرد معارض عراقی سبب شده بود مناطق وسیعی در شمال عراق تحت نفوذ کردها باشد و آزادشده تلقی شود. » به علت این که شهر بزرگی چون کرکوک که از نظر استراتژیک بعد از بغداد و بصره، سومین شهر مهم عراق شناخته میشود، در جبهه شمالی قرار دارد، هرگونه عملیات خودی در جبهه شمالی که سبب نزدیکی قوای ایران به کرکوک میشد، مسلماً نتایج بزرگی را میتوانست به دنبال داشته باشد؛ خصوصاً اینکه کردهای عراقی تمایل خود را به نزدیکی به ایران نشان داده بودند و در عملیات فتح1 که قبل از عملیات کربلای4 به اجرا درآمد، همکاری مؤثر خود را به اثبات رسانده بودند. به این ترتیب، در هفتمین سال جنگ نیروهای خودی (سپاه) در دو جبهه زمینی (جنوبی و شمالی) و جبهه دریایی (خلیجفارس) با عراق و آمریکا نبرد کردند. ماجرای مک فارلین که در آبان 1365 به دستور امام و توسط آقای هاشمی رفسنجانی افشا شد، فشار سنگینی را بر آمریکا تحمیل کرد. در پی این افشاگری، موقعیت آمریکا در منطقه خلیج فارس به شدت متزلزل شد.
سرهنگ کریم بابایی افزود : عراق نیز که در عملیات والفجر8 غافلگیر شده بود، این غفلت را ناشی از اطلاعات انحرافی آمریکا اعلام کرد. از سوی دیگر شوروی که از برقراری ارتباط پنهانی آمریکا با تهران بسیار نگران بود، از دو جهت درصدد بهرهبرداری برآمد. از یک طرف با نزدیک شدن به عراق کوشید اثبات کند که شوروی همپیمان مطمئنتری است و از طرف دیگر با بمباران ایران (توسط نیروی هوایی عراق) به مسئولان جمهوری اسلامی تفهمیم کند که برای اینگونه روابط غرامت سنگینی باید پرداخت. در این وضعیت، نظام اسلامی ایران که بر سر سیاست "نه شرقی، نه غربی" ایستاده بود و نمیخواست سرنوشت جنگ را بیگانگان تعیین نمایند، میکوشید با مقاومت خود، روح اعتماد به نفس را به مسلمین و مستضعفین جهان القا کند؛ لذا از فشار شوروی واهمه نداشت. در این میان، دولت آمریکا که منافع خود را در خطر میدید و امکان هرگونه عکسالعملی را از دست داده بود، از رقیب خود یعنی شوروی تشکر کرد. آمریکاییها با این تشکر کوشیدند ضمن عذرخواهی تلویحی از عراق، خشنودی خود را از بمباران شهرهای ایران اعلام کنند تا به این ترتیب، پاسخی به افشای ماجرای مکفارلین داده باشند. بدین ترتیب پایتخت ایران و شهرهای بزرگ کشور، دومین جنگ شهرها را تحمل کرد و در پائیز 1365 زیر بمباران دشمن مقاومت نمود.
فرماندهی ناحیه ی سپاه شهرستان شوش در مقطع یازدهم به سال پایانی جنگ پرداخت و گفت : هشتمین سال جنگ در حالی آغاز شد که برتری در صحنه درگیری خلیجفارس با سپاه پاسداران بود و نیروی دریایی امریکا برای رفع بحران تلاش میکرد. در عین حال، درگیریها در خلیج فارس دو ماه دیگر ادامه یافت و از آن به بعد صحنه نبرد به جبهه زمینی (در منطقه شمال) انتقال یافت و در ظرف چهار ماه، چهار عملیات قابل توجه در جبهه ماووت و حلبچه به وقوع پیوست. در خلال این حوادث، گفتگو بر سر چگونگی اجرای قطعنامه 598 نیز ادامه داشت. قطعنامه 598 به گونهای تصویب شده بود که اگرچه تا حدودی حقوق ایران اسلامی را تأمین میکرد؛ اما در عین حال تقدم و تأخر بندهای آن امکان محکوم نشدن عراق را میسر میساخت. لذا جمهوری اسلامی ایران پذیرش قطعنامه را منوط به اصلاح تقدم و تأخر بندها کرده بود، اما عراق با برخورداری از حمایت قدرتهای بینالمللی با اصلاح قطعنامه مخالفت میکرد.در زمستان 1366 سومین جنگ شهرها علیه ایران آغاز شد و برای اولین بار موشکهای عراقی که بُرد آنها به کمک تکنسینهای خارجی افزایش یافته بود، به تهران اصابت کرد. دور جدید جنگ شهرها که با بمباران شیمیایی حلبچه همراه بود، احتمال ایجاد فاجعهای بزرگ علیه ایران اسلامی را گوشزد میکرد. بمباران شیمیایی و کشتار 5000 کرد عراقی که در همان روزها توسط نیروی هوایی ارتش عراق صورت گرفت، خود نیز تهدیدی علیه ایران به حساب می آمد. در همین ایام بود که امام ملت ایران را مورد خطاب قرار داده و فرمودند: "درنگ امروز اسارت ذلتباری را در پی خواهد داشت." کمتر از 20 روز بعد از هشدار امام، در حالی که سپاه درگیر جبهه شمالی بود، همزمان با تحرکات یگانهای دریایی آمریکا در خلیج فارس، عراق با توانی عظیم و آتش تهیه شیمیایی به فاو حمله کرد؛ حملهای که وضعیت جنگ را تغییر داد.
وی افزود : به این ترتیب دشمن که تا آن روز در لاک پدافندی فرورفته بود، به دلیل برتری کمی، ابتکار عمل را در دست گرفت. به عبارت دیگر، در حالی که عراق قوای زرهیاش هشت برابر، نیروی هواییاش شش برابر و نیروی پیادهاش چهار برابر قوای ایران بود، چهره هجومی به خود گرفت. این در حالی بود که قوای خودی در سراسر جبههها در خطوط پدافندی تقسیم شده بودند. به گونهای که سپاه پاسداران در فاو، شلمچه، جزایر مجنون، حلبچه و ماووت خط پدافندی داشت. لذا اولاً توان نابرابر خودی در مناطق مختلف عملیات توزیع و تجزیه شده بود و امکانات متمرکزی در دست نبود، ثانیاً نیروی آزاد و یگانهای احتیاط برای مقابله وجود نداشت. علاوه بر این، هرگونه جابهجایی یگان و تجهیزات با توجه به ترابری ضعیف خودی و مشکلات ناشی از تحریم شدید اقتصادی، به کندی صورت میگرفت. به همین جهت نیروی خودی به زمان نیاز داشت تا با توجه به تغییرات به عمل آمده در صحنه جنگ، برنامههای لازم را طراحی کند. اما دشمن که از انبوه امکانات برخوردار بود و کمترین مشکلی برای جابهجایی نیروی خود نداشت، مجال برنامهریزی نداد.در این میان، آمریکا - که بعد از افشای ماجرای مک فارلین منفعل شده بود - نیز به کمک عراق ابتکار عمل را در صحنه بینالمللی بهدست آورد. لیکن به تشدید اقدامات عراق پس از سقوط فاو تمایل نداشت، بلکه مایل بود برای بازگرداندن مجدد ایران به سوی غرب، فرصت دیگری به ایران دهد. در مقابل، عراق با اتکا به شوروی - که احساس میکرد بار دیگر در صحنه جنگ ایران و عراق از امریکا عقب افتاده است - تهاجمات خود را ادامه داد. این حوادث تا پذیرش قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی، با نوعی احتیاط توأم بود. یعنی عراق که میکوشید خود را طرف مظلوم صحنه نشان دهد و در این راستا از کمک تمامی رسانههای خبری جهان برخوردار بود، تا قبل از اینکه ایران قطعنامه را بپذیرد، وانمود میکرد چشم داشتی به خاک ایران ندارد. اما با پذیرش قطعنامه توسط ایران و تغییر صحنه سیاسی و تبلیغاتی در داخل و خارج کشور به نفع ایران، علاوه بر شدت یافتن حملات عراق، عناصر سازمان مجاهدین خلق نیز با هدف اشغال کرمانشاه و سپس پیشروی به سوی تهران، راهی ایران شدند؛ غافل از آنکه روح مسیحایی امام با پذیرش قطعنامه تحولی در اردوی خودی ایجاد کرده بود که بار دیگر ابتکار عمل را به اردوی ایران بازگردانید و تلاش دشمن را بیاثر گذاشت و اگر نبود قوه قهریه ملت ایران، قطعاً عراق آتشبس را نمیپذیرفت.
بابایی در مقطع دوازدهم دفاع مقدس به حمله مجدد عراق به ایران اشاره کرد و در این خصوص اظهار داشت : پس از عملیات والفجر10 (در حلبچه)، جنگ وارد مرحله جدیدی شد و بهرغم مدت کوتاه آن، نتایج تعیینکنندهای به بار آورد. در این مرحله، عراق که به نحو بیسابقهای تقویت شده بود، موفق شد با استفاده از توان نظامی و بهکارگیری تجارب گذشته، ابتکار عمل را به دست آورد و صحنه نبرد را به نفع خود تغییر دهد، اما این وضعیت تنها تا رسیدن عراق به مرز ادامه یافت. در آغاز سال 1367، در حالی که یگانهای اصلی جمهوریاسلامی در جبهههای شمالی به سر میبردند، ارتش عراق با مقدماتی که تهیه کرده بود از فرصت استفاده کرد و حملات گستردهای را در جبهه جنوب آغاز کرد. این حملات که با حمایت آمریکا از عراق در فروردین 1367 شروع شد و در تیرماه همان سال شلیک موشک ناو امریکایی به هواپیمای مسافربری ایران را در پی داشت. (در این حادثه 290 مسافر ایرانی که تمامی غیر نظامی بودند به شهادت رسیدند.) وضعیت جدیدی را پیشآورد که به دنبال آن جمهوری اسلامی قطعنامه 598 را به رغم عدم تأمین پیششرطهای خود، پذیرفت.
بابایی به شکست عراق در ورود مجدد به مرزهای کشور انقلابی و اسلامی ایران اشاره کرد و خاطر نشان نمود : با پذیرش قطعنامه 598 از سوی جمهوریاسلامیایران - در تاریخ 27 تیرماه 1367 دشمن که این اقدام را حاکی از انفعال قوای ایران تصور میکرد، با هدف تصرف بخشهایی از استان خوزستان و باختران مجدداً به خاک ایران حملهور شد تا با اشغال تعدادی از نقاط حساس، از موضعی برتر ایران را به پشت میز مذاکره بکشاند.در تاریخ 31 تیرماه 1367 هجوم گسترده دشمن به استعداد 13 لشکر در منطقه شمال خرمشهر و جنوب اهواز شروع شد. توان به کار گرفته شده حکایت از آن داشت که دشمن به تصور تضعیف پایگاه مردمی نظام و قوای مسلح جمهوری اسلامی و نیز به قصد برنده شدن در جنگ تصمیم دارد به هر صورت شده مناطق مهمی را تصرف کند. استعداد دشمن در این هجوم، تمام توان سپاه پاسداران را به مقابله طلبید و سپاه که مأموریت پدافند از هور تا آبادان را بر عهده داشت با قوای مهاجم درگیر شد. در این حمله، دشمن به بخشی از جاده اهواز - خرمشهر دست یافت و خرمشهر را به طور جدی مورد تهدید قرار داد. در پی این تهدید، امام خمینی طی پیامی به فرمانده کل سپاه، ضمن تأکید بر ضرورت حفظ خرمشهر، نکتهای به این مضمون گوشزد فرمودند که «اینجا نقطه شکست و پیروزی اسلام یا کفر است. باید متر به متر بجنگید. اینجا نقطهایست که حیات و عدم حیات در همین جاست.» بر همین اساس، نیروهای سپاه با هجوم وسیعی علیه دشمن، او را تا مرز عقب راندند. دشمن از پای ننشست و دوبار دیگر به قصد تصرف منطقه جنوب تا جاده اهواز - خرمشهر پیشروی کرد؛ اما هر بار با رشادت نیروهای ایران، عقب رانده شد. به این ترتیب، دشمن از تصرف خوزستان ناامید شد. طی این مدت و در طول درگیری، دشمن در جبهه غرب و محور قصرشیرین دست به هیچ اقدامی نزد، ضمن آنکه در دوران حملات خود، قبل از پذیرش قطعنامه توسط ایران، هرگز ایران را نسبت به آن منطقه حساس نکرد و بدینگونه مانع هوشیاری و عکسالعمل احتمالی ایران شد تا سازمان مجاهدین خلق برای آغاز اقدام خود، با موانع جدی روبهرو نباشند. سرانجام در حالی که آخرین تانکهای دشمن از منطقه جنوب به طرف مرز رانده میشد، تهاجم مشترک عراق و سازمان مجاهدین خلق به سوی کرمانشاه آغاز شد. حضور متمرکز نیروهای نظامی ایران در جنوب، این فرصت را به آنها داد که به اسلامآباد رسیده و کرمانشاه را تهدید کنند. دشمن در این جبهه پس از عبور از خطوط ارتش، با استفاده از جاده قصرشیرین - کرمانشاه، سوار بر خودروهای زرهی چرخدار، بدون آنکه مدافعی در برابر خود داشته باشد، سرپل ذهاب و کرند را پشت سر گذاشت و در اسلامآباد پس از به خاک و خون کشیدن جمعی مردم بیگناه، راهی کرمانشاه شد. اما در تنگه چهارزبر اولین گروه پاسداران (از لشکر جدیدالتأسیس ولیامر(عج)) راه را بر دشمن مسدود کردند، تا یگانهای دیگر سپاه به تدریج وارد منطقه شوند. لذا هرچند عدم حضور سپاه و مردم در منطقه سبب شده بود که سازمان مجاهدین خلق به راحتی 70 تا 80 کیلومتر پیشروی کنند، ولی پس از ورود نیروهای مردمی و نظامی به صحنه و هجوم از دو منطقه اسلامآباد و چهارزبر به سازمان مجاهدین خلق با فرماندهی شهید سیادشیرازی، قوای آنان درهم شکست و انهدام وسیعی از آنان صورت گرفت. این تهاجم، که به نبردی 3 روزه منجر شد، نهایتاً در تاریخ 6/5/67 با سرکوب کامل نیروهای سازمان مجاهدین خلق به پایان رسید. به این ترتیب، با عکسالعمل نیروهای ایران که به دفع تجاوز دشمن به خوزستان و کرمانشاه و انهدام سازمان مجاهدین خلق انجامید، ارتش عراق در تاریخ 10/5/67 به نوار مرزی بازگشت.
بابایی در ادامه اظهار داشت : در واقع، بار دیگر حضور گسترده مردم و سرازیر شدن نیروهای اسلام به جبهههای جنوب و غرب، به اقدامات دشمن که میکوشید با تداوم عملیات به امتیازهای متعددی دست یابد، و به بهانهجوییهای او در مورد برقراری آتشبس پایان داد و نهایتاً در روز 29 مردادماه 1367 آتشبس رسمی بهوسیله دبیرکل سازمان ملل اعلام شد. سپس با حضور نیروهای ناظر سازمان ملل (یونیماگ) در مرز مشترک ایران و عراق، آتشبس رسمی بین دو کشور برقرار گردید. علیرغم ضرباتی که عراق متحمل شده بود، پس از عقبنشینی از خاک ایران، همچنان مناطقی از مرز را که وسعت آن به 2500 کیلومترمربع میرسید تا آستانه تجاوز به کویت، در اختیار داشت. طی این مدت نه تنها سازمانملل برای عقب راندن عراق از مناطق ایرانی تحت اشغال ارتش عراق اقدامی نمیکرد و سکوت کرده بود، بلکه تا قبل از حمله عراق به کویت حاضر نشد تجاوز عراق به ایران را تأیید کند. اما با حمله عراق به کویت در مرداد 1369، از آنجا که آن رژیم نمیخواست همزمان در دو جبهه درگیر باشد، از مناطق اشغالی ایران خارج شد، اسیران ایرانی را آزاد کرد و پایبندی خود به قرارداد 1975 را اعلام نمود.
سرهنگ پاسدار کریم بابایی در مقطع سیزدهمدفاع مقدس به ارزیابی جنگ تحمیلی هشت ساله پرداخت و اظهار داشت : نظر به اینکه رژیم عراق به عنوان آغازگر جنگ و با هدفهای مشخص، از جمله: "سرنگونی نظام اسلامی ـ انقلابی، حاکم بر ایران، تصرف و تجزیه خوزستان و لغو قرارداد 1975 الجزایر" به ایران تجاوز کرد، لذا آخرین موقعیت نیروهای عراقی پس از هشت سال جنگ میتواند یکی از برجستهترین شاخصها برای ارزیابی پیروزی یا شکست رژیم عراق در جنگ باشد. بر پایة این ملاحظات، نهتنها عراق نتوانست اهداف خود را تأمین کند، بلکه اگر پشتیبانیهای همهجانبه بینالمللی و منطقهای نبود، رژیم عراق نمیتوانست به حیات سیاسی، نظامی و اقتصادی خود ادامه دهد. علاوه بر آن، کمکهای مالی بیحساب عربستان و کویت به عراق - که به مرز 80 میلیارد دلار رسید - و نیز ارسال تجهیزات و تسلیحات پیشرفته و کشتار جمعی از غرب و شرق به عراق، پس از جنگ گریبانگیر حامیان رژیم عراق شد. پس از پایان جنگ، عراق که با این کمکها به قدرت نظامی برتر خاورمیانه تبدیل شده بود، تهدید بالقوهای برای اسرائیل و کویت و عربستان محسوب میشد که با گذشت مدتی کوتاه به خطر بالفعل تبدیل شد و به کویت حمله کرد.در مقابل، جمهوری اسلامی در نیل به اصلیترین اهداف خود در این نبرد که حفظ استقلال، تمامیت ارضی و استحکام پایههای انقلاب اسلامی بود، موفق شد و در این راه تنها با حمایت و پشتیبانیهای مردمی، دفاعی 8 ساله را اداره و نظام سیاسی خود را با شاخصهای انقلابی - دینی تثبیت کرد و در تاریخ ملی ایران به دستاورد بیسابقهای نائل شد که بازگرداندن امنیت به مرزهای کشور در برابر تجاوزی سنگین و طولانی بود، چیزی که در تاریخ 200 ساله اخیر ایران سابقه نداشت. بیجهت نیست که راهبر و معشوق همه ی رزمندگان، حضرت امام خمینی (ره) میفرماید:"ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نمودهایم ... ما در جنگ به این نتیجه رسیدهایم که باید روی پای خودمان بایستیم. ما در جنگ ابهت دوابرقدرت شرق و غرب را شکستیم ".
شایان ذکر است در آغاز این دوره ی آموزشی عبدالامیر خنیفر رئیس اداره ی آموزش و پرورش شهرستان شوش ضمن عرض خیر مقدم به فرماندهی ناحیه ی سپاه شوش ، از عبدالله رحیم خانی مسئول کانون بسیج فرهنگیانبه خاطر برگزاری این دوره قدردانی نمود .
پایان بخش این دوره از پنج نفر از فرهنگیان بسیجی تأثیرگذار در بصیرت افزایی و روشنگری تجلیل به عمل آمد .